پناهت

ندارم من نظر جز بر نگاهت/ندارم من طلب جز روی ماهت/ندارم من دلی جز عاشق تو/نباشم من دمی جز در پناهت

خاطرات

تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمی گراید،خاطرات پاک به یاد هم بودن است

تقدیر

دز مقابل تقدیر خداوند همانند کودکی یک ساله باش که وقتی او را به هوا می اندازی،می خندد،چرا که اطمینان دارد او را خواهی گرفت

حواس

حواسم را هر کجا که پرت میکنم،باز کنار تو می افتد

آرزو

آرزو دارم بهاران مال تو/شاخه های یاس خندان مال تو /ساده بودن های باران مال تو/آن خداوندی که دنیا را آفرید،تا ابد همراه و پشتیبان تو

آبی

یادم باشد وقتی آمدی راز بزرگی را به تو بگویم اینکه در نبودنت آسمان آبی نیست

پادشاه

دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند،سلام پادشاه!

تک گل

تک گلی هستی تا عرش میخواهم تو را/گرچه کم میبینمت،بسیار میخواهم تو را

دوری

دوریت زمستانی دیگر است،کمتر از من دور شو،باز سرما خورده ام

بهاران

بهاران من،طوفان ها به شکوهمندی نیلبکی مینواازند،و ترانه ی رگ هایت آفتابی همیشگیست

گاهی

گاهی به آسمان نگاه کن شاید کبوتری خسته به آشیانه ی دلت محتاج باشد

نبودنت

نبودنت را با ساعت شنی اندازه گرفته ام،یک صحرا گذشته است

کاش

کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که میتوانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم

اشک

همدم تنهایی شب های من،اشک است و بس/مرهم زخم دل تنهای من،اشک و است و بس/گر نمیبنی غمی اندر نگاه خسته ام/آنچه میشوید غم از چشمان من،اشک است و بس

سلام

سلام بر آنان که لایق سلامند/یک رنگ و یکدل و یک مرامند/هم گلند و هم گنجینه هم دوست/هر جه از وی تعریف کنی نیکوست