مسابقه

دیشب با بارون مسابقه دادم اون بارید من گریه کردم اون نگران خورشید بود من نگران تو

راز خوشبختی

بر زمین بخواب نازنینم،تختی نیست آواره شدن حکایت سختی نیست از پای اشکهای خود فهمیدم که لبخند همیشه راز خوشبختی نیست